سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کلبه عشق

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

آقــــــــــــــا دلـــــــم برای شـــــــــــــــما تـنـــــــــگ مـــــــــــــیشـــــــــود
وقــــــــــــتی که آســـــــــــــمان ز غــــــــــــمـت رنــــــــگ مـــــــــیشود
 
مـــــــــــــــــــولا بـــــــــرای دیدن یـــــــــــک لــــــــحــظه ی رخت
دســـــــــــــتم به ریـــــــســـــــــمان دعا چـــــــــنــــــــگ مــــیشود
 
 
هر صــــــــــــبح جــــــــــمـــــــــعه از غــــــم عـــشقت به ندبه ام
هر چــــــــند طـــــــــــــتول هــــــــفته دلــــــــــــم ســـــــنگ میشود
 
یـــــــــــک روز بـــــا تو ? روز دگــــــــــــــر با غــــــریـــــــبــه ها
در مــــــــن هـــــــــمـــــــیـــشه بر ســـــــــر تـــــــو جـــــــــنگ میشود
 
بـــــــــس طــــرح تـــــــــازه می کــــــشـــــــــم از روی مــــــاهــــــتان
صـــــــــــــبـــــــح ولادتــــــــــــت هـــــــمـــــــه پــــــــــــر رنـــگ میشود
 
امـــــــــا ز عـــــــــــــــصر نــــــــیمــــــــــه ی شــــــــعبــــــــــــــان که بگذرد
ذهــــــــــنــــــــــم اســـــــــــیر فــــــــتـــــــــنه و نـــــــــــیرنــــگ مــــیشود
 
افــــــــــــــســـــــــــوس مــــــی خــــــــــــــــورم کــــــــــه زبــــان و دلم دوتاست
بـــــــــا یــــــــــــک  نگـــــــــــــــاه ? هر دو همــــــــــاهنـــــــــــگ مـــــــــیشود
 
پرســــــــــــی ز مـــــــــــن ؟ کــــــــــه بـــــــــــــــا غـــــــــــم دوری چگونـه ای؟
آقــــــــــا دلـــــــــــــــــم بــــــــــــرای شمـــــــــــــا تـــــــــــــنــگ مـــــــــیشــــــود


نوشته شده در شنبه 93/10/13ساعت 1:1 عصر توسط یوسف علی خانی نظرات ( ) | |


لبه ام پنجره ای باز به دریا دارد

خوب من، منظره ی خوب تماشا دارد

 

ساخته ام آینه ای را به بلندای خیال

تا خودت را به تماشای خودت وا دارد

 

راز گیسوی تو، دنیای شگفت انگیزیست

که به اندازه ی صد فلسفه، معنا دارد

 

گوش کن، خواسته ام خواهش بیجایی نیست

اگر آینه ی دستت بشوم جا دارد

 

چشم یک دهکده افتاده به زیبایی تو

یعنی این دهکده، یک دهکده رسوا دارد

 

کوزه بر دوش سر چشمه بیا تا گویند 

عجب این دهکده سرچشمه زیبا دارد

 

در تو یک وسوسه ی مبهم و سر گردان است

از همان وسوسه هایی که یهودا دارد

 

عشق را با همه ی شیرینی و شور انگیزی

لحظه هایی است که افسوس و دریغا دارد

 

بی قرار آمدن، آشفتن و آرام شدن

حس گنگی است که من دارم و دریا دارد

 

یخ نزن رودِ معمایی من ،جاری باش

دل دریای ام، آغوش پذیرا دارد.

 


نوشته شده در جمعه 92/11/25ساعت 9:59 عصر توسط یوسف علی خانی نظرات ( ) | |

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com


 

خواب دیدم کــه تو می آمدی و دل می رفت
محرم چشم ترم می شدی و دل می رفت:

 

یک نفر مثل پـــــری یک دو نظر آمد و رفت
با نگاهی به دل خسته ام آتش زد و رفت

 

خنده زد کوچه به دنبال تبسم افتاد
باز دنبال جگر گوشه ی مــردم افتاد

 

“آخــــــرش هم دل دیوانه نفهمید چه شد
یک شبه یک شبه دیوانه چشمان که شد”

 

تا غــزل هست دل غمزده ات مال من است
من به دنبال تو چشم تو به دنبال من است

 

“آی تو، تو کـــــه فریب من و چشمان منی
تو که گندم، تو که حوا، تو که شیطان منی

 

تو که ویران من بی خبر از خود شده ای
تو که دیوانه ی دیوانه تر از خود شده ای”

 

در نگــــــــــــــاه تو که پیوند زد اندوه مرا
چه کسی گل شد و لبخند زد اندوه مرا

 

ای دلت پولک گلنـــــــــار؛ سپیدار قدت
چه کسی اشک مرا دوخته بر چارقدت؟

 

چند روزی شده ام محرمت ایلاتی مــن
آخرش سهم دلم شد غمت ایلاتی من

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com


نوشته شده در جمعه 92/11/25ساعت 9:54 عصر توسط یوسف علی خانی نظرات ( ) | |

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

قیمت پادشاهی

روزی بهلول بر هارون وارد شد. هارون گفت: ای بهلول مرا پندی ده. بهلول گفت: اگر در بیابانی هیچ آبی نباشد تشنگی بر تو غلبه کند و می خواهی به هلاکت برسی چه می دهی تا تو را جرئه ای آب دهند که خود را سیراب کنی؟ گفت: صد دینار طلا. 
بهلول گفت اگر صاحب آن به پول رضایت ندهد چه می دهی؟ گفت:...  نصف پادشاهی خود را می دهم. بهلول گفت: پس از آنکه آشامیدی، اگر به مرض حیس الیوم مبتلا گردی و نتوانی آن را رفع کنی، باز چه می دهی تا کسی آن مریضی را از بین ببرد؟ 
هارون گفت: نصف دیگر پادشاهی خود را می دهم. بهلول گفت: پس مغرور به این پادشاهی نباش که قیمت آن یک جرعه آب بیش نیست. آیا سزاوار نیست که با خلق خدای عزوجل نیکوئی کنی؟!

 برو بالا

 
معروف است که رضا شاه هراز گاهی با لباس مبدّل و سرزده به پادگان های نظامی میرفت تا از نزدیک اوضاع را بررسی کند؛در یکی از این شبها که سوار بر جیپ به طرف پادگانی میرفت، در بین راه سربازی را که یواشکی جیم شده بود و بعد از عرق خوری های فراوان، مست و پاتیل، به پادگان بر میگشت را سوار کرد؛

رضا شاه با لحنی شوخ و برای آنکه از او حرف بکشد، به سرباز گفت: ناکس! معلومه کمی دمی به خُمره زدی؟

سرباز با افتخار گفت: برو بالا... یعنی بیشتر

رضا شاه: یه لیوان زدی؟

سرباز: برو بالا

رضا شاه: یه چتول زدی؟

سرباز: برو بالا

رضا شاه: یه بطر زدی؟

سرباز: بزن قدّش

بعد رضا شاه میگه: حالا میدونی من کیم؟

سرباز کمی جا میخورد و میپرسد که: نکند که گروهبانی؟

رضا شاه: برو بالا

سرباز: افسری؟

رضا شاه: برو بالا

سرباز: تیمسار؟

رضا شاه: برو بالا

سرباز: سردار سپه؟

رضا شاه: بزن قدّش

همینکه رضا شاه به او دست میدهد، لرزش دستان سرباز را احساس میکند. از او میپرسد:
چیه؟ ترسیدی؟

سرباز: برو بالا

رضا شاه: لرزیدی؟

سرباز: برو بالا

رضا شاه: ریدی؟

سرباز: بزن قدّش

 

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com


نوشته شده در جمعه 92/11/25ساعت 9:40 عصر توسط یوسف علی خانی نظرات ( ) | |


برای دوست داشتنت

محتاج دیدنت نیستم...

اگر چه نگاهت آرامم می کند

محتاج سخن گفتن با تو نیستم...

اگر چه صدایت دلم را می لرزاند

محتاج شانه به شانه ات بودن نیستم...

اگر چه برای تکیه کردن ،

شانه ات محکم ترین و قابل اطمینان ترین است!

دوست دارم ، نگاهت کنم ... صدایت را بشنوم...به تو تکیه کنم 

دوست دارم بدانی ،

حتی اگر کنارم نباشی ...

باز هم ،

نگاهت می کنم ... 

صدایت را می شنوم ... 

به تو تکیه می کنم

همیشه با منی ،

و همیشه با تو هستم، 

هر جا که باشی!......

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com


نوشته شده در جمعه 92/11/25ساعت 9:21 عصر توسط یوسف علی خانی نظرات ( ) | |

دختر تنها ! از تنهایی خسته شده بود از طرفی دوست داشت هر چه زودتر ازدوج کنه برای همین از دوستش خواست راهنمایی اش کنه
دوستش میگه : من هم تنهام ، بیا با هم بریم کوه ، چون شنیدم خیلی از مردهای آماده ازدواج و تنها برای پیدا کردن زن میرن کوه ...
اون دو تا میرن کوه
در بالای یه صخره کوه
جایی که اون دو تا هیچ کسی رو نمی بینن
تصمیم می گیرن داد بزنن
و حرف دلشون رو به کوه بگن :
- با من ازدواج می کنی ؟
.
.
.
.
و بعدش شنیدن

…… بـــــــــــــــــــا مـــــــــــــــــــــــــن ازدواج مـــــــــیکنـــــــــــــی؟
.
بــــــا مــــــــــن ازدواج مــــــیکنـــــــــــی؟
.
بـــا مــــــن ازدواج مــــیکنـــــــی؟
.
بـا مــــن ازدواج مـیکنـی؟
.
با من ازدواج میکنی؟


یه نگاهی به هم انداختند
لپ هاشون گل انداخته بود چون آمادگی پذیرفتن این همه خواستگارو با هم نداشتم
در حالی که از صخره پایین می اومدن گفتند نه ما می خواهیم درس بخونیم ....

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

 

برای مشاهده سایر داستان ها کلیک کنید...

نوشته شده در شنبه 92/4/1ساعت 7:29 عصر توسط یوسف علی خانی نظرات ( ) | |

برای اشنایی بیشتر باروستای خیارج روی لینک زیرکلیک کنید

www.khiarajtat.parsiblog.com

  
 

 


نوشته شده در شنبه 87/11/19ساعت 1:55 عصر توسط یوسف علی خانی نظرات ( ) | |



قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت


تعبیر خواب آنلاین

کد ماوس